لورکا

یغما گلرویی، مترجم یا سارق ادبی؟ بخش اول

Posted on Updated on

10407570_1621968481371705_1888904768351133253_n

نگاهی دقیق به شیوه ی ترجمه ی کتاب «تمام كودكان جهان شاعرند»،
منتخبی از اشعار ويسواوا شيمبورسكا شاعر لهستانی، نزار قباني شاعر عرب، مارگوت بيكل شاعر آلمانی، ناظم حكمت شاعر ترک ، فدريكو گارسيا لوركا شاعر اسپانیایی، پل الوار شاعر فرانسوی ، شيركو بي‌كس شاعر کرد، ترجمه ی یغما گلرویی ، دارینوش ۱۳۸۱
محقق: ابومحمود

بازنویسی و ویرایش: افشین پرورش

*******
ويسواوا شيمبورسكا
آدم‌ه‍ا روی‌ پ‍ل‌/ وی‍س‍واوا ش‍ی‍م‍ب‍ورس‍ک‍ا؛ ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ م‍ارک‌ اس‍م‍وژن‍س‍ک‍ی‌، ش‍ه‍رام‌ ش‍ی‍دای‍ی‌، چ‍وک‍ا چ‍ک‍اد. ن‍ش‍ر م‍رک‍ز، ۱۳۷۷.
هر دوازده شعري كه يغما گلرویی به نام «ترجمه» به خورد مخاطب میدهد ، ازین کتاب رونویسی شده است.،(۱)
نامهای م‍ارک‌ اس‍م‍وژن‍س‍ک‍ی‌، ش‍ه‍رام‌ ش‍ی‍دای‍ی‌، چ‍وک‍ا چ‍ک‍اد درمقایسه ی زیر با علامت ( = ) علامت گذاری شده است.
=: اينجا نويسنده‌اي خوابيده، عتيقه مثل ويرگول.
يغما: اينجا نويسنده‌اي خفته، عتيقه مثل ويرگول.
=: … شعر را ـ اما اين شعر چيست؟ / من نمي‌دانم و مي‌چسبم به همين / مثل حفاظ پله‌ها.
يغما:‌ شعر را … ولي اين شعر چيست؟ / من هم نمي‌دانم چيست/ و به آن مي‌چسبم / مثل حفاظ پله‌ها.
=: قرار بود ترس كوهها و دره‌ها را خالي كند / قرار بود حقيقت زودتر از دروغ به مقصد برسد.
یغما: قرار بود هراس از كوهها و دره‌ها بگريزد / قرار بود حقيقت زودتر از دروغ به مقصد برسد.
=: ديگر در بياوريد از ساكها، از جيبها / شال‌گردن مچاله شده، خال خالي، راه راه، چهارخانه / كه مدت استفاده از آنها ناگهان تمديد شده است.
یغما: حالا از سك و چمدانها در بيار / شال‌گردنهاي مچاله گلدار و راه راه و خال خال و چارخانه / كه مدت استفاده از آنها تمديد شده است.
=: حتا اگر كودن‌ترين شاگرد مدرسه دنيا مي‌بوديم / هيچ زمستان يا تابستاني را تكرار نمي‌كرديم.
هيچ روزي تكرار نمي‌شود / دو شب شبيه هم نيست / دو بوسه يكي نيستند / نگاه قبلي مثل نگاه بعدي نيست.
يغما: حتا اگر كودن‌ترين شاگرد مكتب زندگي بوديم هم / هيچ زمستان و تابستاني را تكرار نمي‌كرديم /هيچ روزي تكرار نمي‌شود / دو شب شبيه هم
نيستند / دو بوسه يكي نيستند / نگاه قبلي به نگاه بعدي شبيه نيست.
=: شايد سه سال پيش يا سه شنبه گذشته / برگ درختي از شانه يكيشان / به شانه ديگري پرواز كرده؟
يغما: شايد سه سال پيش يا سه شنبه گذشته / برگ درختي از شانه يكي بره شانه ديگري پرواز كرده باشد.
=: چه بخواهي چه نخواهي/ ژنهايت سابقه سياسي دارند / پوستت ته‌رنگ سياسي دارد / هرچه مي‌گويي طنين سياسي پيدا مي‌كند / سكوتت چه بخواهي چه نخواهي سياسي تعبير مي‌شود.
يغما: بخواي و نخواي ژنات سايقه سياسي دارن! / پوستت ته‌رنگ سياسي داره / هرچي بگي انعكاس سياسي داره / حتا سكوتت سياسي تعبير
ميشه / چه بخواي و چه نخواي!
=: چيزي حيواني‌تر از وجدان پاك / در سومين سياره خورشيد وجود ندارد.
يغما: چيزي حيواني‌تر از وجدان پاك / در سياره سوم منظومه شمسي وجود ندارد.
=: سينما را ترجيح مي‌دهم / گربه‌ها را ترجيح مي‌دهم / درختان بلوط كنار رود وارتا را ترجيح مي‌دهم / ديكنز را بر داستايوفسكي ترجيح مي‌دهم.
يغما: سينما را ترجيح مي‌دهم / گربه‌ را و درخت بلوط كنار رود وارتا را ترجيح مي‌دهم / ديكنز را بر داستايوفسكي ترجيح مي‌دهم.
=: من قرص مسكنم / در خانه عمل مي‌كنم / سر جلسه امتحان مي‌نشينم
يغما: من قرص مسكنم / در خانه عمل مي‌كنم / در جلسه امتحان مي‌نشينم
=: هنوز جواني آقا (يا خانم) / بايد به زندگي‌ات سر و ساماني بدهي.
يغما: هنوز جواني! آقا! خانوم! / بايد سر و ساماني به زندگي بدهي.
*******
پل الوار
ای‌ آزادی‌ (چ‍ه‍ل‌ و دو ق‍طع‍ه‌ ش‍ع‍ر) / پل الوآر؛ ت‍رج‍م‍ه‌ م‍ح‍م‍دت‍ق‍ی‌ غ‍ی‍اث‍ی‌.نشر مروارید، ۱۳۵۷
يغما گلرويي یازده شعر از چهارده شعری که از الوار بعنوان ترجمه ارایه کرده است را از این کتاب رونویسی کرده است. (۲)غياثي: روي درختان، روي ماسه، روي برف/ روي سنگ و خون و كاغذ يا خاكستر / بر تاج پادشاهان / روي جنگل و كوير / بر آشيانه‌ها و گلهاي طاوسي / بر بال مرغان هوا و بر آسياب سايه‌ها / بر كف ابرها / بر زنگهاي رنگها / بر كوره‌راههاي بيدار گشته / روي بسترم، اين صدف خالي / روي موج آتش مقدس / بر لبهاي آماده دقيق، بسيار بالاتر از سكوت / بر تنهايي عريان، بر پله‌هاي مرگ / بر سلامت بازگشته / بر اميد بي خاطره / نام ترا مي‌نويسم./ و به نيروي يك واژه / زندگي از سر مي‌گيرم/ من براي شناختن و ناميدن تو / پا به جهان گذاشته‌ام اي آزادي!
يغما: بر درختان، بر ماسه، بر برف/ بر سنگ و خون، بر كاغذ و خاكستر / بر تاج شاهان / بر جنگل و كوير / بر آشيانه، گلهاي طاووسي / بر بال مرغان، بر آسياب سايه‌ها / بر كف ابرها / بر زنگ رنگها / بر كوره‌راههاي بيدار / بر بسترم، اين صدف خالي / بر موج مقدس آتش / بر لبهاي آماده دقيق، بر فراز سكوت / بر تنهايي عريان، بر پلكان مرگ / بر سلامت باز آمده / بر اميد بي خاطره / نام ترا مي‌نويسم./ و به نيروي يكي واژه / زندگي را از سر مي‌گيرم/ من براي شناختن و ناميدن تو / پا به اين جهان نهاده‌ام اي آزادي!
غياثي: شب هرگز كامل نيست/ نشان به آن نشان كه من مي‌گويم/ در انتهاي غم هميشه پنجره‌اي باز است/ پنجره‌اي روشن.
يغما: شب هرگز كامل نيست/ نشان به اين نشان كه من مي‌گويم/ در انتهاي غم هميشه دريچه‌‌اي باز است/ دريچه‌‌اي روشن.
غياثي: شب پيش از مرگش/ كوتاه‌ترين شب عمرش بود/ اين انديشه كه هنوز زنده است/ خون را در مچ دستش به جوش‌ مي‌آورد.
يغما: واپسين شب حيات/ كوتاه‌ترين شب عمرش بود/ انديشه اينكه هنوز زنده است/ خون را در مچ دستش مي‌جوشاند.
غياثي: اي سپيده قدسي! با عصاي سپيد خود/ راهي نو نشانشان ده/ تنهاشان پوشيده از فضيلت و زخم است.
يغما: اي سپيده قدسي! با عصاي سپيدت/ راهي تازه را نشانشان بده/ اندامشان پوشيده از فضيلت و زخم است.
غياثي: مرا مي‌خنداند، مي‌گرياند و مي‌خنداند/ به سخنگويي وا مي‌دارد/ بي آنكه سخني براي گفتن داشته باشم.
يغما: مرا مي‌خنداند، مي‌گرياند و مي‌خنداند/ به گفتنم وا مي‌دارد/ بي كه حرفي براي گفتن داشته باشم.
غياثي: شب براي ما وجود ندارد/ هيچ از آنچه نمي‌پايد بر من چيره نيست / حق با بهار ماست.
يغما: شب براي ما وجود ندارد/ هيچ زوالي بر ما چيره نيست / حق با بهار ماست.
غياثي: نور هميشه آماده خاموشي است/ زندگي هميشه آماده است كه گنداب گردد/ گرمي به خودخواهان چيره مي‌شود/ صداي آتش را مي‌شنوم كه خندان از ملايمت سخن مي‌گويد/ صداي مردي را مي‌شنوم كه مي‌گويد رنجي نبرده است.
يغما: نور هميشه آماده خاموشي است/ زندگي هميشه آماده آن است كه بگندد/ گرما به خودپسندان چيره مي‌شود/ صداي شعله‌ها را مي‌شنوم كه خندان از عطوفت سخن مي‌گويد/ صداي مردي را مي‌شنوم كه مي‌گويد رنجي نبرده است.
غياثي: ما تنها بسوي هدف نخواهيم رفت/ دو به دو مي‌رويم/ و چون دو به دو همديگر را مي‌شناسيم/ همه همديگر را خواهيم شناخت/ و فرزندان ما/ به افسانه سياه گريه مردي تنها/ خواهند خنديد.
يغما: ما يكايك بسوي هدف نخواهيم رفت/ جفتاجفت مي‌رويم/ و چون هر يك ديگري را مي‌شناسيم/ همه همديگر را خواهيم شناخت/ و فرزندانمان/ به افسانه سياه گريه مردي تنها خواهند خنديد.
غياثي: مردي مُرد كه براي دفاع از خويش/ جز بازواني باز بسوي زندگي نداشت…/ واژه‌هايي هستند كه زندگي مي‌بخشند/ و اين واژه‌ها معصومند.
يغما: مردي مُرد كه براي دفاع از خود/ جز بازواني گشوده بسوي زندگي نداشت…/ واژه‌هايي هستند كه حيات مي‌بخشند/ و اين واژه‌ها معصومند.
غياثي: من اين را بتو گفتم، به خاطر ابرها/ من اين را بتو گفتم، به خاطر درخت ، دريا/ براي دستهاي آشنا/ به خاطر چشمي كه چهره يا چشم انداز مي‌گردد/ و خواب، آسمان را به رنگ او در مي‌آورد/ به خاطر شبي كه لاجرعه نوشيديم.
يغما: من اين را بتو گفتم، به خاطر ابرها/ من اين را بتو گفتم، به خاطر دريا/ به خاطر درخت/ به خاطر دستان آشنا/ به خاطر چشمي كه چهره و چشم اندازي مي‌جويد/ و خواب، آسمان را به رنگ او در مي‌آورد/ به خاطر آن شب كه لاجرعه نوشيديم.
*******
مارگوت بيگل
«پروا مكن كه رؤيا ببيني ، مارگوت بیگل ، دکتر حمیدرضا مجابی ، نشر روز، ۱۳۶۸»
یغما ده شعر از مارگوت بیگل را به همان ترتیبی که در ترجمه ی مجابی آمده ، رونویسی کرده است. (۳)مجابي: پروا مكن كه رؤيا ببيني/ رؤياهايي از خودت وزآنچه كه «نيستي»/ رؤياهايي از خودت وزآنچه كه «نداري».
يغما: از رؤياهايت مهراس!/ رؤياهايي از خودت و از آنچه نيستي/ رؤياهايي از خودت و از آنچه نداري.
مجابي: بر گذشته چيره شدن/ حال را به داوري نشستن / و آينده را آغازيدن.
يغما:‌بر گذشته چيره شو! / حال را داوري كن! / و آينده را بياغاز!
مجابي: زماني دراز/ زماني اندك بودن/ هر لحظه دگر بار توان رفتن داشتن/ هيچ از براي هماره.
يغما: دير زماني/ اندك زمان بودن/ هر دم/ دگر بار توان رفتن داشتن/ هيچ/ از براي هميشه.
*******
ناظم حكمت
اکثر شعرهايي كه يغما از ناظم حكمت ترجمه كرده، از این دو كتاب رونویسی شده است:
آخرين شعرها، ناظم حكمت، ترجمه رضا سيد حسيني ـ جلال خسروشاهي، چاپ دوم: ۱۳۷۱
تو را دوست دارم چون نان و نمك، ناظم حكمت، ترجمه احمد پوري، نشر چشمه، ۱۳۷۲ (۴)خسروشاهي: بي انسان زيستم/ بي ترانه هرگز/ به عشقم خيانت كردم/ به ترانه‌اش هرگز/ ترانه‌ها را به هر زباني كه خوانده شد فهميدم.
يغما: بي انسان زيسته‌ام/ بي ترانه هرگز/ به عشق خود خيانت كرده‌ام/ به ترانه‌ هرگز/ ترانه‌ها را ـ به هر زباني كه خوانده شدند ـ فهميدم!
پوري: ترا دوست دارم/ چون سفر نخستين با هواپيما/ بر فراز اقيانوس/ چون غوغاي درونم/ لرزش دل و دستم/ در آستانه ديداري در استانبول/ ترا دوست دارم چون گفتن: شكر خدا زنده‌ام.
يغما: دوستت دارم/ چون اولين سفر با هواپيما/ بر فراز اقيانوس/ چون هياهوي درونم/ لرزش دل و دستم/ در آستانه ديداري در استانبول/ دوستت دارم چون گفتن: شكر خدا زنده‌ام!

پوري: تو مزرعه‌اي/ من تراكتور/ تو كاغذي/ من ماشين تحرير/ همسرم، مادر پسرم/ تو ترانه‌اي، من گيتار/ تو شهر مني/ زيباترين غمگين‌ترين/ من پله‌هايي كه به تو ختم مي‌شود.
يغما: تو مزرعه‌اي، من تراكتور/ تو كاغذي، من ماشين تحرير/ همسرم!/ مادر پسرم!/ تو ترانه‌اي، من گيتار/ تو شهر مني! (زيباترين و غم‌انگيز‌ترين!)/ من پله‌هايي كه به تو ختم مي‌شود!
پوري: شعرهايي مي‌نويسم/ چاپ نمي‌شوند/ اما خواهند شد/ در انتظار نامه‌اي هستم/ شايد روز مرگم به دستم رسد/ اما خواهد رسيد.
يغما: شعرهايي كه مي‌نويسم چاپ نمي‌شوند/ اما خواهند شد!/ در انتظار نامه‌اي هستم/ شايد روز مرگ به دستم برسد/ اما خواهد رسيد.
پوري: به زمان كودكي هرگز بال مگسي را نكند/ به دم گربه قوطي حلبي نبست/ زنبوري را در قوطي كبريتي زنداني نكرد/ لانه مورچه‌اي را در هم نريخت/ بزرگ شد/ همه آن چيزها بر سر خودش آمد.
يغما: در كودكي هرگز بال مگسي را نكند/ به دم گربه‌اي جعبه حلبي نبست/ زنبوري را در قوطي كبريت زنداني نكرد/ لانه مورچه‌اي را ويران نساخت/ بزرگ شد/ و اين همه آن بر سر خودش آمد.
*******
فدریکو گارسیا لورکا
کتاب گ‍زی‍ده‌ اش‍ع‍ار لورکا ، ت‍رج‍م‍ه‌ زه‍را ره‍ب‍ان‍ی‌، ن‍ازن‍ی‍ن‌ م‍ی‍رص‍ادق‍ی‌، ان‍ت‍ش‍ارات‌ ن‍گ‍اه‌، ۱۳۷۹
یغمای یغماگر یازده شعر از هفده شعر لورکا را از این کتاب به تاراج برده و رونویسی کرده است(۵)رهباني: شب زلال از راه رسيد/ آشفته از نقره‌اي بي بها/ دختر اشكها/ تن خويش ميان شعله‌ها مي‌شست.
يغما: شب باكره از راه رسيد/ آشفته از نقره‌هاي بي بها/ دختر اشكها تن در شعله‌ها مي‌شست
رهباني: (در پيانوهاي خالي، كارتنك‌هاي بندباز)/ دختركان با عاشقان خويش در سخن‌اند/ و گلابتون موهايشان پيچ و تاب مي‌خورد/ (دنياي بادبزن و شال و دست).
يغما: (كارتنك‌هاي بندباز/ در پيانوهاي خالي…)/ دختران با عاشقان خويش در سخنند/ و گلابتون گيسهاشان/ در هوا تاب مي‌خورد!/ (دنياي شال و دست و بادبزن!).
رهباني: بر جسم و جان خويش/ نقش لبان ترا جستجو مي‌كنم/ فواره باد را غرق بوسه مي‌كند.
يغما: بر جسم و جان خويش/ مهر لبان ترا جستجو مي‌كنم/ فواره باد را غرق بوسه مي‌كند.
رهباني: اي فروردين خدايي!/ اين جمجمه‌هاي شكفته را پر كن/ از آشيانه‌هاي طلايي.
يغما: اي آوريل الهي!/ جمجمه‌هاي شكفته را پر كن/ از آشيانه‌هاي طلايي.
********
از آنجا که «تمام کودکان جهان شاعرند» ، نمادی از تبحر وتسلط «یغماگلرویی» در ترجمه از زبانهای مختلف ، به شمار می آید ، لازم دانستم این نگاشت را به این کتاب اختصاص دهم و تا شما را با یکی از دروغگوترین و وقیح ترین سارقان و جاعلان تاریخ ادبیات جهان ، بهتر آشنا کنم. «جاعل» از این نظر که او تنها به زبان فارسی تکلم می کند و بدون داشتن توانایی فهم و درک و کلام و خوانش زبانهای دیگر ، خود را به عنوان «مترجم» به همگان معرفی می کند و صد البته «سارق» از این منظر که که با سرقت از متون و اشعار ترجمه شده توسط دیگران ، آنها را به نام ِ خود ثبت می کند. یغما در کمال گستاخی و وقاحت ، شانزده جلد کتاب ترجمه شده توسط دیگران – از زبانهایی که خود کوچکترین آشنایی با آنها ندارد ، را حاصل ِ تلاشهای خود در امر ترجمه می داند.
ساده لوحانه است اگر تصور کنیم مدیران دو نشر دارینوش و نگاه، در پروبال دادن به این راهزن ادبی ، نقشی نداشته اند.درست است که در سال ۱۳۹۰ اداره ی کتاب به علت شکایتهای متعدد ناشران و مترجمان ، با ممنوع کردن انتشار ترجمه هایی که نام یغما گلرویی بر آنها خورده ، اتفاقی نو و حرکتی شجاعانه را درتاریخ نشر کشور ثبت کرد ، اما زمانی که یغما گلرویی در واکنش به این ممنوعیت ، به دروغ متوسل شد و شایعه ی ممنوع الفعالیت بودن بخاطر «حمایت از جنبش سبز» را رسانه ای کرد ، این اداره و وزارت ارشاد در قبالش سکوت کردند. سکوتی که برای من قابل درک نیست. همانگونه که سکوت بی دلیلشان در قبال عمل خودسرانه ی گلرویی در بیرون کشیدن کتابهایش از نمایشگاه کتاب امسال ، جای سوال دارد. یغما بخاطر انتشار همین پرونده های ترجمه، برای رودررو نشدن با مخاطبان و پرسشهای آنان، از نمایشگاه گریخت.
امیدوارم پرونده ی این رسوایی، توسط خبرنگاران سرویس فرهنگ و ادب رسانه ها پیگیری شود.
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست
«احمد شاملو»
————————————————————————
۱)
تمام كودكان جهان : شيوه مصرف ۱۵۷ / آدمها روي پل: دستور مصرف ۱۰۹
تمام كودكان جهان : امكانات ۱۵۸ / آدمها روي پل: امكانات ۴۶
تمام كودكان جهان : ستايش منفي‌بافانه خود ۱۶۰/ آدمها روي پل: ستايش منفي بافي در مورد خود ۸۶
تمام كودكان جهان : بچه اين زمونه ص ۱۶۱/ آدمها روي پل: بچه‌هاي اين دور و زمانه ص ۴۳
تمام كودكان جهان : عشق در نگاه اول ص ۱۶۳/ آدمها روي پل: عشق در نگاه اول ص ۲۵
تمام كودكان جهان : هيچ چيز تكرار نمي‌شود ص ۱۶۵ / آدمها روي پل: هيچ چيز دوبار اتفاق نمي‌افتد ص ۶۰
تمام كودكان جهان : لباسها ۱۶۷/ آدمها روي پل: پوشاك ۸۴
تمام كودكان جهان : نابودي قرن ۱۶۸ / آدمها روي پل: انقراض قرن ۸۷
تمام كودكان جهان : زندگي‌نامه نويسي ص ۱۷۰/ آدمها روي پل: زندگي‌نامه نويسي ۱۲۳
تمام كودكان جهان : عده‌اي شعر را دوست مي‌دارند ۱۷۱ / آدمها روي پل: بعضيها شعر را دوست دارند ۴۱
تمام كودكان جهان : تشييع جنازه ۱۷۲ / آدمها روي پل: تشييع جنازه ۵۷
تمام كودكان جهان : سنگ گور ۱۷۴ / آدمها روي پل: سنگ گور ۱۴۳
۲)
تمام كودكان جهان: اي آزادي ۱۱۳ / اي آزادي: اي آزادي۸۶
تمام كودكان جهان: لبخند ۱۱۸ / اي آزادي: يك لبخند ۳۲
تمام كودكان جهان: هواي تازه ۱۲۰ / همچون كوچه‌اي بي انتها: هواي تازه ۳۸۰
تمام كودكان جهان: آگهي ۱۲۱ / اي آزادي: آگهي ۴۰
تمام كودكان جهان: به زناني كه مي‌انديشند ۱۲۲ / اي آزادي: به زناني كه آنان مي‌انديشند ۲۴
تمام كودكان جهان: عاشق ۱۲۴ / اي آزادي: زن دلباخته ۳۰
تمام كودكان جهان: بهار ۱۲۵ / اي آزادي: بهار ۳۶
تمام كودكان جهان: سرود قدرت عشق ۱۲۷ / اي آزادي: سرود نيروي عشق ۱۲۱
تمام كودكان جهان: آهنگ دل من يه آهنگ موندگاره ۱۲۹ / اي آزادي: آهنگ دل من آهنگي جاوداني است ۴۶
تمام كودكان جهان: ما يكايك بسوي هدف نخواهيم رفت ۱۳۱ / اي آزادي: ما تنها بسوي هدف نمي‌رويم ۱۳۲
تمام كودكان جهان: در مرگ گابريل پري ۱۳۲ / اي آزادي: در مرگ گابريل پري ۷۵
تمام كودكان جهان: من اين را به تو گفتم ۱۳۴ / اي آزادي: من اين را به تو گفتم ۳۴۳)
خوانندگان مي‌توانند اين ده شعر را به همان ترتيبي كه در كتاب پروا مكن كه رؤيا ببيني آمده است صفحات ۳۳ تا ۴۵ ، را در صفحات ۴۵ تا ۵۴ کتاب یغما مشاهده کنند.۴)
آخرين شعرها، ناظم حكمت، ترجمه رضا سيد حسيني ـ جلال خسروشاهي، چاپ دوم: ۱۳۷۱
شعرهاي: اتوبيوگرافي ۵۷ ، آرزو ۶۰ ، ترانه‌ها ۶۲ ، خيانت به وطن ۶۷ ، برگ‌ريزان ۶۹ ، جدايي ۷۱ ، به نويسندگان آفريقا و آسيا ۷۲ و چيزاي ديگه ۸۱ ، رؤياها ۸۲ ، مردن ۸۳ و تشييع جنازه من ۸۴ ، در كتاب يغما به ترتيب در صفحات ۱۲۵ ، ۸۴ ، ۹۵ ، ۱۵۹ ، ۱۱۹ ، ۸۹ ، ۱۳۳ ، ۱۲۳ ، ۱۳۱ ، ۷۹ و ۱۸۲ رونویسی شده است.تو را دوست دارم چون نان و نمك، ناظم حكمت، ترجمه احمد پوري، نشر چشمه، ۱۳۷۲
شعرهاي: دوستت دارم ۶۱ ، ترانه‌ها ۶۲ ، تو ۶۳ ، خوش‌بيني ۶۴ ، انديشيدن به تو ۶۵ ، مرد خوش‌بين ۶۶ ، پيراهن ۷۰ ، جدايي ۷۱ و آنژين صدري ۸۰ را نيز در صفحات ۳۹ ، ۵۰ ، ۸۴ ، ۸۸ ، ۶۰ ، ۹۹ ، ۴۴ ، ۱۲۲ و ۸۸ میتوانید مشاهده کنید.

۵)
تمام كودكان جهان: ترانه‌اي كوتاه براي سانتياگو ۸۷ / گزيده اشعار لوركا: تصنيفي كوتاه براي شهر سانتياگو ۸۶
تمام كودكان جهان: آوازهاي نو ۹۰ / گزيده اشعار لوركا: آوازهاي نو ۳۷
تمام كودكان جهان: ترانه بهاري ۹۱ / گزيده اشعار لوركا: ترانه بهاري ۳۵
تمام كودكان جهان: شب ۹۵ / گزيده اشعار لوركا: شب ۴۹
تمام كودكان جهان: آمپارو ۹۶ / گزيده اشعار لوركا: آمپارو ۵۳
تمام كودكان جهان: غرناطه ۱۸۵۰ ، ۹۷ / گزيده اشعار لوركا: گرانادا و ۱۸۵۰ ، ۶۵
تمام كودكان جهان: دگرگون ۹۸ / گزيده اشعار لوركا: به گونه‌اي ديگر ۸۰
تمام كودكان جهان: مردن در سپيده‌دم ۹۹ / گزيده اشعار لوركا: به سحرگاهان مرد ۷۴
تمام كودكان جهان: خيابان خلوت ۱۰۰ / گزيده اشعار لوركا: خيابان خاموشان ۷۳
تمام كودكان جهان: ترانه مي‌خواهد نور باشد ۱۰۱/ گزيده اشعار لوركا: ترانه مي‌خواهد كه نور باشد ۸۲
تمام كودكان جهان: قصيده دختر طلايي ۱۰۲ / گزيده اشعار لوركا: قصيده دختر طلايي ۱۰۵